به گزارش روشنای راه و به نقل از روایت اول؛ این روزها هر بار که به سنگها و خاکهای این سرزمین نگاه میکنم، انگار فریادی بیصدا میشنوم؛ فریادی از تخت جمشید که زیر خطوط ناشیانه زخمی شده، از جزیره هرمز که خاک سرخش غارت میشود، و از پل زایندهرود که حتی نوروز هم از بیمهری در امان نماند.
اینها فقط سنگ و خاک نیستند؛ حافظه زنده یک ملتاند که انگار ما را با آنها کاری جز تخریب نیست. دستگاههای قضایی و نظارتی، حالا که قانون دست به کار شده، تا کجا میخواهید سپر این گنجینهها باشید؟
نوروز ۱۴۰۴ هنوز گرمایش را به دلها نبرده بود که خبری تلخ از اصفهان آمد. یک نفر، وسط شلوغی گردشگران، روی دیواره پل زایندهرود یادگاری نوشت. پلی که قرنها نفس کشیده، حالا زیر تیغ یک خودکار زخمی شد.
خوشبختانه دوربینها او را شکار کردند و پرونده قضاییاش در جریان است. اما این فقط یک نمونه است. آنسوتر، در جزیره هرمز، خاک سرخ و رنگارنگش دزدیده میشود؛ گاهی برای سوغات، گاهی برای سود.
این خاک بخشی از هویت و اکوسیستم هرمز است که اگر غارتش کنید، دیگر آن بهشت رنگها نخواهد بود.
شما در قوه قضاییه اعلام کردهاید که شمشیرتان تیز شده: جریمههای سنگین، حبس، و الزام به جبران خسارت. این قدم بزرگی است، اما از خودم میپرسم: آیا این کافی است؟ چرا باید به جایی برسیم که قانون مجبور شود ما را به حفاظت وادار کند؟
پل زایندهرود و خاک هرمز فقط مقصد سفر نیستند؛ امانتیاند برای آیندگان. کارشناسان میگویند دزدی خاک هرمز تعادل طبیعی جزیره را نابود میکند، و هر خط روی دیوارهای تاریخی، زخمی ابدی است. شما که نگهبان قانونید، تا کجا میتوانید این زخمها را درمان کنید؟
نظارتها بیشتر شده، مجازاتها سختتر، اما هنوز دستهای تخریبگر فعالاند. شاید وقتش باشد که نه فقط با متخلفان، بلکه با ریشه این بیتوجهی روبهرو شوید.
کمپینهای آگاهیبخشی، گشتهای شبانهروزی، و قوانین بازدارندهتر میتوانند گامهای بعدی باشند. دستگاههای نظارتی، این تلنگر نوروز ۱۴۰۴ را جدی بگیرید.
از تخت جمشید تا هرمز، اینها قصه اجدادمان هستند که باید برای فرداها بمانند. قانون باید سپر باشد، اما آیا سپر شما به اندازه کافی بزرگ است؟ بیایید نگذارید این نفسها قطع شود – نه فقط با مجازات، بلکه با پیشگیری.
نویسنده: حمیدرضا عبدالمنافی