به گزارش روشنای راه و به نقل از روایت اول؛ فاجعهای در نقاب سواد ایران، با نرخ باسوادی ۹۷ درصد، ظاهراً بیسوادی سنتی را پشت سر گذاشته، اما «بیسوادی سفید» مانند طاعونی خاموش، از سلبریتیها و نویسندگان تا روزنامهنگاران، اساتید دانشگاهی و مدیران، جامعه را به پرتگاه زوال میکشاند. بیسوادی سفید به افرادی اشاره دارد که با وجود سواد صوری، مدارک تحصیلی و عناوین اجتماعی، فاقد تفکر انتقادی، مهارتهای زندگی و آگاهی اجتماعیاند.
این گزارش، با استناد به دیدگاههای جامعهشناسان و روانشناسان برجسته، نقش اینستاگرام و توییتر در تشدید این بحران را بررسی کرده، دلایل فرهنگی، سیاست و خانوادهها، و راهکارهای پیشگیری را ارائه میدهد. بیسوادی سفید زخمی فرهنگی است که اگر درمان نشود، ایران را به فروپاشی مدنی خواهد کشاند.
گستردگی بحران: بیسوادی سفید در همهجا
دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس، بیسوادی سفید را «ناتوانی افراد باسواد در بهکارگیری دانش برای حل مسائل» میداند (مصاحبه با شرق، ۱۳۹۸). این معضل، از کف جامعه تا نخبگان ظاهری نفوذ کرده است. انتشار شایعات غیرعلمی در اینستاگرام و توییتر، ناتوانی در حل مسائل کاری، و بیتفاوتی به نابرابریها، نشانههای این فاجعهاند.
دکتر مجید ابهری، آسیبشناس، هشدار میدهد: «کسانی که مدارک انبوه دارند اما در تعاملات اجتماعی عاجزند، مصداق بیسوادی سفیدند» (مصاحبه با برنا، ۱۴۰۰). معتقدیم این شکاف میان سواد ظاهری و معرفت واقعی، جامعه را فلج کرده است.
نقش اینستاگرام و توییتر در بیسوادی سفید
اینستاگرام و توییتر، بهعنوان پلتفرمهای پرنفوذ در ایران، به بستری برای گسترش بیسوادی سفید تبدیل شدهاند.
در اینستاگرام، سلبریتیها و اینفلوئنسرها اغلب محتوای سطحی، مانند پستهای تبلیغاتی یا سبک زندگی غیرواقعی، منتشر میکنند که تفکر عمیق را سرکوب میکند. برای مثال، در دوران کرونا، برخی اینفلوئنسرها درمانهای غیرعلمی مانند مصرف گیاهان خاص را ترویج کردند، بدون بررسی علمی (روزنامه همشهری، ۱۳۹۹).
توییتر، با وجود فضای تحلیلیتر، گاه به میدان اظهار نظرهای شتابزده و غیرمستند تبدیل میشود. کاربرانی با عناوین علمی، گاهی شایعات یا تحلیلهای یکجانبه را توییت میکنند که به سردرگمی جامعه دامن میزند.
دکتر علیرضا شریفییزدی میگوید: «شبکههای اجتماعی، با ترویج محتوای سریع و سطحی، توانایی تحلیل را در افراد باسواد تضعیف کردهاند» (مصاحبه با رادیو فرهنگ، ۱۴۰۱).
این پلتفرمها، با اولویتدهی به جلب توجه به جای آگاهی، بیسوادی سفید را به اپیدمی تبدیل کردهاند.
تمرکز بر نخبگان ظاهری: از سلبریتیها تا مدیرانسلبریتیها: سلبریتیها در اینستاگرام، با پستهای غیرمسئولانه، بیسوادی سفید را عیان میکنند. صابر ابر، با انتشار کتابی اینستاگرامی با قیمت گزاف (۳۰۰ هزار تومان)، نشان داد شهرت، سواد واقعی نیست.
نویسندگان و روزنامهنگاران: برخی نویسندگان، آثاری سطحی تولید میکنند که در اینستاگرام تبلیغ میشود. در روزنامهنگاری، انتشار اخبار بدون بررسی در توییتر، نمونه بیسوادی سفید است.
معیدفر میگوید: «روزنامهنگارانی که شایعات را بدون تحقیق منتشر میکنند، به تاریکی دامن میزنند» (مصاحبه با اعتماد، ۱۳۹۸).
اساتید دانشگاهی: اساتیدی که در توییتر تحلیلهای غیرمستند ارائه میدهند یا در تدریس، تفکر انتقادی را نادیده میگیرند، گرفتار این معضلاند.
دکتر حسن عشایری تأکید میکند: «استادی که از آموزش مهارتهای زندگی غافل است، به بیسوادی سفید دچار است» (مصاحبه با ایسنا، ۱۳۹۹).
مدیران: مدیران با تصمیمات غیرکارشناسی، فاجعه میآفرینند. پروژه پل جوادیه تهران که به دلیل طراحی ضعیف تخریب شد (خبرگزاری مهر، ۱۳۹۶)، یا توزیع غیرهدفمند یارانهها در دهه ۹۰، از بیسوادی سفید مدیران حکایت دارد.
معیدفر هشدار میدهد: «مدیری که مدرک دارد اما بحران را مدیریت نمیکند، خطرناکتر از بیسواد سنتی است» (سخنرانی در دانشگاه شریف، ۱۳۹۷). این فجایع، اعتماد به نظام مدیریتی را نابود میکنند.
فرهنگ، سیاست و خانواده فرهنگ مدرکگرایی:
فرهنگ مدرکگرایی، قلب این فاجعه است. جامعهای که مدرک را معادل سواد میداند، معرفت را قربانی کرده است.
به گفته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سرانه مطالعه ناچیز در ایران ۱۳ دقیقه در روز است و محتوای سطحی اینستاگرام و توییتر، ذهنها را از تحلیل محروم کرده است.
شریفییزدی میگوید: «فرهنگ ما به مدارک بیفایده اولویت میدهد» (مصاحبه با رادیو فرهنگ، ۱۴۰۱).
سیاستهای ناکارآمد: بودجه ناچیز آموزش (کمتر از ۴ درصد تولید ناخالص داخلی، ۱۴۰۲) و تمرکز بر کمیت، نسلی بیمهارت تولید کرده است.
فیلترینگ اینترنت، دسترسی به منابع علمی را محدود کرده و شبکههای اجتماعی را به تنها منبع اطلاعات بدل کرده است.
معیدفر در مصاحبه با روزنامه اعتماد_سال ۱۳۹۸ انتقاد میکند: «سیاستهای آموزشی ما، سواد را به ابزاری برای حفظ ظاهر تبدیل کردهاند».
نقش خانوادهها: خانوادهها، فرزندان را به کسب مدرک تشویق میکنند، اما به مهارتهای زندگی و مطالعه عمیق بیتوجهاند.
عشایری در سمینار عصب شناسی سال ۱۴۰۰، تأکید میکند: «خانوادههایی که گفتوگو و مطالعه را ترویج کنند، نسلی آگاه پرورش میدهند»
نگارنده باور دارد خانوادههای مدرکمحور، این بحران را بازتولید میکنند.
زوال در کمین بیسوادی سفید،
اینستاگرام و توییتر، جامعه را به سوی انفعال و فروپاشی مدنی دارد میکشاند. اطلاعات نادرست، بیتفاوتی به فقر و تبعیض، و ناتوانی در مدیریت بحرانها، سرمایه اجتماعی را نابود میکند.
جامعهای که باسوادانش تحلیلگر نباشند، به تصمیمگیریهای مخرب گرفتار میشود. این بحران، ایران را به سوی آیندهای شکننده سوق میدهد.
بازسازی سواد واقعی
اصلاح نظام آموزشی، با تأکید بر سواد رسانهای و تفکر انتقادی، حیاتی است. آموزش باید شهروندان مسئول پرورش دهد» (از کتاب «چالشهای اجتماعی ایران»، ۱۴۰۱).
خانوادهها باید مطالعه و گفتوگو را ترویج کنند و از اینستاگرام و توییتر برای آموزش استفاده کنند. سیاستگذاران باید بودجه آموزش را افزایش داده و دسترسی به منابع علمی را تسهیل کنند. کارگاههای مهارتهای زندگی و برنامههای رسانهای آموزشی، آگاهی را تقویت میکنند. مشارکت مدنی، حس مسئولیتپذیری را زنده میکند. بدون این اقدامات، بیسوادی سفید ایران را به نابودی میکشاند.
بیداری یا سقوط
بیسوادی سفید، با کمک اینستاگرام و توییتر، از سلبریتیها تا مدیران، ایران را به پرتگاه زوال میکشاند. مدرکگرایی، سیاستهای ناکارآمد و کمکاری خانوادهها، این فاجعه را تغذیه کردهاند. روزنامه شرق سال ۱۳۹۸ از قول معیدفر نوشته: «سواد بدون معرفت، جامعه را به زوال میبرد».
تنها با باز تعریف سواد بهعنوان زیست مسئولانه، میتوان از تاریکی رهایی یافت. خانوادهها، سیاستگذاران و رسانهها باید متحد شوند تا این طاعون خاموش، آینده ایران را نابود نکند. بیسوادی سفید، زخمی فرهنگی است که سواد را به نقابی توخالی بدل کرده است. اینستاگرام و توییتر، با پمپاژ محتوای سطحی و شتابزده، این بحران را به اپیدمی تبدیل کردهاند.
وقتی مدرک جای معرفت مینشیند، جامعه فرومیریزد. باید باور داشت که بدون باز تعریف سواد بهعنوان زیست آگاهانه، ایران در زوالی خودساخته غرق خواهد شد.