تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : یادداشت
خبرنگار :
کدخبر : 1949
تاریخ : شنبه، 20 فروردین 1401 - 15:33
فرهنگ، قوام بخش ارکان جامعه است جامعه به معنای مجموعه ای از افراد که در مدت زمان معینی با اهداف مشترکی زیسته اند، دارای روحی واحد با عنوان فرهنگ می باشد. این روح واحد عنصر اساسی در تعیین رفتارها و خط مشی مشترک افراد در هرجامعه است. فرهنگ نوعی تعلق خاطر به آداب و رسوم و ارزش هاست یا به عبارتی؛ مجموع اولویت ها در خاطره ی جمعی افراد اجتماعی است که آن را پدیرفته اند.

به گزارش روشنای راه؛

اگر بپذییریم که فرهنگ شیوه مشترک زیست اجتماعی است پس می توان چنین نتیجه گرفت که رفتار تایید شده ی بخشی از افراد در سطوح مختلف جامعه باعث بوجود آمدن آن خواهد شد.

و هرچه قدر احساس نزدیکی بین افراد و رفتار مشترک در سطوح مختلف و شرایط اجتماعی مختلف بیشتر باشد گواه این موضوع است که فرهنگ در این جامعه به خوبی توانسته وحدت و همبستگی ایجاد نماید.

غنای فرهنگ؛ قوام جامعه

در ابتدا مروری بیفکنیم بر تعریف فرهنگ و کارویژه های آن. طبق تعاریف فرهنگ شناسان و جامعه شناسان فرهنگ مجموعه ای از روش هایی است که بخشی از افراد اجتماع برسر درستی و تکرار آن به تفاهم رسیده اند به بیان دیگر شیوه زیست اجتماعی است و نیز ثمره ی زیست اجتماعی. یعنی قدمت واژه فرهنگ مصادف است با تشکیل جوامع انسانی و اختصاص دارد به جامعه ی انسانی و بشری و می توانیم بگوییم فرهنگ در انحصار انسانهاست و حیوانات سهمی از فرهنگ ندارند!

فرهنگ دارای وظایف و کارویژه هایی است که بدون آنها تصور وجود فرهنگ بی معناست.

از جمله آنها می توان به انسجام بخشی و وفاق اجتماعی در سطح جامعه اشاره کرد. این بخش از فرهنگ به عقیده متفکرانی همچون دورکیم و پارسونز؛ مهمترین کارکرد فرهنگ است.

ازنظر پارسونز، مهمترین وظیفه نظام فرهنگی" حفظ و تداوم الگوهاست." به عقیده وی، فرهنگ فرهنگ مجموعه ای از ارزش ها و باورهای خاص در هر جامعه را در بر می گیرد که حفظ و باور به آن، نقش حیاتی و تعیین کننده در تداوم حیات جامعه ایفا می کند.

فرهنگ جامعه با تاکید بر برخی ارزش های خاص، فرد را به عمل به یک شیوه رفتاری بخصوص ترغیب می کند. شیوه رفتاری که تداوم آن، نظام اجتماعی را یاری می رساند.

از منظر جامعه شناسی، کارکرد اساسی فرهنگ، جمع آوری تعدادی اشخاص در جماعتی مشخص است. عوامل دیگر نیز به همین نتیجه می رسند؛ روابط خونی، پیوستگی جغرافیایی، همجواری در یک سرزمین و تقسیم کار.اما خود این عوامل که می توان آنها را " عینی" نامید، در خود فرهنگ و به وسیله آن تعبیر و تفسیر می شوند و فرهنگ به انها معنایی فراتر از آنچه دارند، می دهد.

بدین ترتیب، روابط خونی تبدیل به روابط خویشاوندی می شوند و با منع زناشویی با محارم و قواعدی که ازدواج مجاز و ازدواج ممنوع را تعریف می کند و هنجارهایی که روابط بین اشخاص یک گروه خویشاوندی واحد را تعریف می کنند، گسترده و پیچیده می شوند.

از طرفی دیگر؛ فرهنگ واسطه ی ایجاد رفتارهایی هماهنگ در سطح اجتماع می شود که نتیجه ی اقدام به این رفتارها، دست یابی به احساس ارزشمندی به عنوان یکی از اعضای جامعه می باشد. ایجاد این معیار ارزشمندی و رفتار به عهده فرهنگ است.

فرهنگ مسولیت قالب ریزی شخصیت افراد را عهده دار است وانگیزه ی رفتارهای شخصی افراد جامعه است. هرچقدر این رفتارها مترادف با معیارهای قالب جامعه باشند شاهد وفاق و همدلی بیشتر در سطح جامعه خواهیم بود و برعکس.

هرچه میزان انطباق ارزشهای فردی نهادینه شده توسط فرهنگ با فرهنگ کلی حاکم بر جامعه بیشتر باشد، شاهد افزایش وفاق و همدلی در سطح جامعه خواهیم بود و هرچه این ارزش ها در رد هم بیشتر بکوشند بیشتر شاهد رفتارهای چندگانه و خشونت امیز خواهیم بود.

نتیجه گیری: آنچه به افراد یک جامعه شان و اعتبار می بخشد و وزن می دهد فرهنگ است. فرهنگ باعث ایجاد نشاط و انگیزه در افراد می شود و نوع تعامل افراد با همدیگر را فرهنگ تعریف می کند.

فرهنگ سازشگر رابطه فرد با خود و دیگر افراد جامعه است و دلیل کاهش یا افزایش ناهنجاری های اجتماعی. نگاه افراد و چشم انداز انها را در سطح فردی و اجتماعی فرهنگ تعیین می کند و احساس ارزشمندی به افراد می دهد.

اگر خواهان جامعه ای آرام  پویا هستیم که در ان هرفردی جایگاه واقعی خویش را داراباشد و ارزش های اخلاقی راهور اقدامات افراد اجتماع باشند، چاره ای نداریم جز بازگشت به فرهنگ و بازتعریف مفاهیم فرهنگی جامعه امروزمان. امروز شاهد رفتارهایی هستیم که همه را متحیر می کند، اما بدانیم و آگاه باشیم که دلیل این رفتارها عدم توجه به فرهنگ و فرهنگ عمومی است و تنها راه نجات از این افول اخلاقی و اجتماعی؛ همانا نجات و اصلاح فرهنگ است.